دوده

ساخت وبلاگ
اینترنت آفتابه به دست داره میچرخه تا دو تا text ارسال بشه، بابا داد میزنه: الهه! سیگار منو بیار و اکسیژن ساز خُرخُر میکنه . یهو سکوت عجیبی تو خونه می پیچه ، قار و قور شکم یخچال، خرخر اکسیژن ساز، صدای روشن شدن پکیج چنان ارکستر عجیبی میسازن که انگار آدم فضاییا دارن سفینه اشونو فرود میارن ! اما هیچ کدوم اینا عین خیالمم نیست . چشام پر خوابه ، قوطی شیر قهوه امو تکون می دم و ته اشو سر میکشم . مسیج هامو باز می کنم می بینم پسره نوشته درسته لطفا تشریف بیارین و با خودم میگم غروب میام حتی حال ندارم براش همینو ویس بدم .کربن: این فقط یه اپیزود از زندگی منه . البته که لحظه های بی غر و لند و خوب خیلی بیشتره اما مگه آدم موقع خوشی ها یاده نوشتن می افته؟!  دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:08

تمام روز مثل شف های رستوران ها بی وقفه جلو اجاق گاز بودم ، ساعت ۶ بود که سفره رنگینی پهن شد، با سرو سلف غذاها مخالفت کردم، دلم میخواست مثل بچگیام دور هم سر یه سفره بشینیم و عطر آش ترش، کشک بادمجون، ماکارونی و دارچین و کدو که کمی اینروزا قرتی تر دسر میشن، بپچه تو دماغم و با صدای قهقهه ها عصرونه بخوریم که دقیقا همونطور خوردیم . روز خوبی بود. عطر جاده طارم داشت و سبزی کوهی. فک کنم تو ذهن همه امون صدای دایره داشت پخش می شد و آواز "بو داغدا مارال گئزر"! دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:08

قیافه اش مثل اون وکیل زندانی معروف میمونه اما شغلش زمین تا آسمون باهاش فرق داره . گوشیمو رو جعبه خاتم زیر آینه توالت اتاقم جاساز کردم و داریم با هم حرف میزنیم . آروم و با دقت داره گوش میده و نت برمیداره . منم یه دست و تکیه گاه سرم کردم و بعد تعریف هر ماجرای سختی یه لبخندی بهش میزنم. بعضی لحظه ها حس میکنم دوست داره بگه دختر آخه واسه چی میخندی و نمیگه ! مکالمه امون که تموم میشه میگه الهه تو روان قوی ای داری .بهش میخندم و تو دلم میگم حالا کجاشو دیدی!  دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:08